باید همت کنم یک داستانی از دل این ماجرا بنویسم.هیچ سوراخ سنبه ای نیست که کیپ نکرده باشم،هیچ درز و شکافی نیست که نقش قلم سوسک کش نداشته باشد.
اما هفته ای یک بار به محض شنیدن اولین جیغ این من هستم که باید بپرم وسط هال و فرق نمی کند کجا،زیر یخچال صد کیلویی،روی سقف،هرجا،این منم که روی پیشانی ام نوشته
" بیلی سوسک کشه"، این منم که باید آن بی ناموس را گیر بندازم و بعد سعی کنم خیلی تمیز و ماهرانه از زندگی ساقطش کنم.
بعد برگردم توی اتاق،دور آتش فرضی ام بچرخم، از روح سوسک بزرگ برای اشغال کره ی زمین توسط گونه ی مضر خودم عذرخواهی کنم و اگر شد کپه ی مرگم را بذارم.
پ.ن:بشوره ببره
all in my mind_isaac gracie
از داد و وداد و مهملاتی از این دست
کنم ,سوسک ,ی ,ای ,منم ,ام ,نیست که ,منم که ,که باید ,برگردم توی ,توی اتاق،دور
درباره این سایت