محل تبلیغات شما

لطف زندگی توی این سرزمین یادآوری همیشه و هر روز زن بودنه،درحالیکه انسان بودن فارق از رنگ و منگ تبدیل به سلوک طاقت فرسایی شده.

یادآوری اجباری و وسواس گونه ی برجستگی ها و فرو رفتگی هایی که امکان عادی سازیشون به عنوان عضو بدن تحت هر پوششی تقریبا به شکست منتهی می شه.
پیش فرض های بامزه و کودکانه ی حضرات در ارتباط با سازوکار جنسی ن مثل تهییج در اثر لمس زین دوچرخه و امثالهم ناشی از بالا بودن سطح امیدواری همین افراد در برآورده کردن نیازهای جن سی ن و دست کم گرفتن تمایلات اونها در حد عروسک های بادی و تن فروش های ساعتیه.
بزرگترین گناه ن که قبل از این زیبا نبودن بود،حالا با داف نبودن و پلنگ نبودن و پایه ی تزریق ژل و بوتاکس  نبودن به کمال خودش رسیده.
زن ها مثل تماشاچی های نمایشی هستند که هاج و واج و محکوم باید  روایت مسخره ای رو بپذیرن که در اون سرکرده ی پیامبران و آقازاده هاشون عشق باز و زن باره و دون ژوان هستن اما همه ی افتخار نمایش به وجود مادرِ پسر شجاع ببخشید! پسر خدا و داران مومنه ایه که در کف عقد نکاح با ملا اعلی تشریف دارن.
روزهایی که تن زن انگار جانشین تمام سرزمین هایی شده که سودای فتحش هنوز به ناخودآگاه عده ای فشار میاره.
و فتح دکمه ی لباس زنها داره به دست شوالیه هایی رقم می خوره که عمدتا از فتح قلبشون بی نصیب موندن.
و تلخی ماجرا اینجاست که خود زنها در شکل گیری و تداوم این شرایط احمقانه همیشه یک پای ثابت هستن.
اما با ذکر همه ی این مصائب فکر می کنم هیچوقت نباید مقهور شرایط شد و زندگی و زیبایی رو معطل این مزخرفات کرد.


پ.ن:
آدمو بانو خطاب می کنید؟
خواجه ی کدوم قرنید؟

از داد و وداد و مهملاتی از این دست

کین عمر صرف کردیم عَن در امیدواری!

روزگار دوزخی همه ی ما

ی ,نبودن ,زن ,های ,هایی ,ن ,همه ی ,هستن اما ,نبودن و ,که در ,دارن روزهایی

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها